تک پآرتی جونگ کوک[خودتو برای ددی اماده کن!..]
«۱:۵۴دقیقه شب»
قدماش رو سریعتر کرد
میدونست اتفاق خوبی در انتظارش نیست
گوشیش خاموش شده بود و قیلش هم یادش رفته بود به جونگ کوک خبر بده
استرس توی وجودش پرسه میزد که به عمارت رسید،در رو باز کرد ولی کسی رو ندید به اتاق رفت باز کسی دیده نشد
_اه ترسیدم..خوبه هنوز جونگکوک نیومده خونه،بهتره برم یه دوش بگیرم
به سمت حموم رفت،واردش شد و در رو بست
پیراهنش رو از تنش در اورد که از پشت سرش صدایی شنید
جونگ کوک:افرین بیب خودتو برای ددی اماده کن
_جیغغغ
جونگ کوک:هیشش!الان نه،جیغ کشیدن رو بزار برای روی تخت
_ت...ترسیدم...تو کی اومدی ...کوک
جونگ کوک:فعلا قراره تو به سوالام جواب بدی،چرا یه دختر ۱۷ساله باید ساعته ۲شب بیرون باشه؟و چیزی به شوهرش نگه؟
_باور کن با دوستام بیرون بودم...گوشیم خاموش بود نتونستم بهت زنگ بزنم
جونگ کوک:بخوای منطقی بهش فکر کنی میتونستی دیشب بهم بگی که قراره با دوستات بیرون بری
_.....ب...ببخشید
جونگ کوک:متاسفم بیب ولی باید بگم کاری که کردی با به زبون اوردن یه کلمه ساده فراموش نمیشه!
_تو که به من اعتماد داری..نداری؟
جونگ کوک:معلومه که بهت اعتماد دارم وگرنه الان بجای اینکه بحث کنیم چرا بهم نگفتی کجا میری داشتیم درباره اینکه با کی بودی بحث میکردیم
_پس میتونم بقیش رو جبران کنم
جونگ کوک:و چطوری؟ها؟
در گوشش خم شد با صدای اروم زمزمه کرد
_با پوزیشن مورد علاقت؟
جونگ کوک:افرین گودگرل!
خنده ریزی کرد و توی همون حموم و همون وان...
کاری کرد که همسایه ها از شنیدن صدای جیغ زیاد نگران بشن
برای همین بود که به پلیس زنگ زدن!
قدماش رو سریعتر کرد
میدونست اتفاق خوبی در انتظارش نیست
گوشیش خاموش شده بود و قیلش هم یادش رفته بود به جونگ کوک خبر بده
استرس توی وجودش پرسه میزد که به عمارت رسید،در رو باز کرد ولی کسی رو ندید به اتاق رفت باز کسی دیده نشد
_اه ترسیدم..خوبه هنوز جونگکوک نیومده خونه،بهتره برم یه دوش بگیرم
به سمت حموم رفت،واردش شد و در رو بست
پیراهنش رو از تنش در اورد که از پشت سرش صدایی شنید
جونگ کوک:افرین بیب خودتو برای ددی اماده کن
_جیغغغ
جونگ کوک:هیشش!الان نه،جیغ کشیدن رو بزار برای روی تخت
_ت...ترسیدم...تو کی اومدی ...کوک
جونگ کوک:فعلا قراره تو به سوالام جواب بدی،چرا یه دختر ۱۷ساله باید ساعته ۲شب بیرون باشه؟و چیزی به شوهرش نگه؟
_باور کن با دوستام بیرون بودم...گوشیم خاموش بود نتونستم بهت زنگ بزنم
جونگ کوک:بخوای منطقی بهش فکر کنی میتونستی دیشب بهم بگی که قراره با دوستات بیرون بری
_.....ب...ببخشید
جونگ کوک:متاسفم بیب ولی باید بگم کاری که کردی با به زبون اوردن یه کلمه ساده فراموش نمیشه!
_تو که به من اعتماد داری..نداری؟
جونگ کوک:معلومه که بهت اعتماد دارم وگرنه الان بجای اینکه بحث کنیم چرا بهم نگفتی کجا میری داشتیم درباره اینکه با کی بودی بحث میکردیم
_پس میتونم بقیش رو جبران کنم
جونگ کوک:و چطوری؟ها؟
در گوشش خم شد با صدای اروم زمزمه کرد
_با پوزیشن مورد علاقت؟
جونگ کوک:افرین گودگرل!
خنده ریزی کرد و توی همون حموم و همون وان...
کاری کرد که همسایه ها از شنیدن صدای جیغ زیاد نگران بشن
برای همین بود که به پلیس زنگ زدن!
۶۳۱
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.